روش بررسی پدیده ی ادبی
ترجمه ی: دکتر مرتضی کتبی
1. کتاب، مطالعه، ادبیات
پدیده ادبی در سه وجه اساسی جلوه گر می شود: کتاب، مطالعه، ادبیات. در زبان روزمره، غالباً این واژه ها را به جای هم به کار می برند. در واقع این سه مفهوم فقط به طور جزئی از هم جدا می شوند و مرزهایشان بسیار نامشخص است.ارائه تعریفی از کتاب، کاری دشوار است. تنها تعریف تقریباً کاملی که تا به امروز از آن داده شده چنان ابهام دارد که قابل استفاده نیست:« ماده ای است از جنس و قطع معین و احتمالاً به صورت تاخورده یا طوماری که بر آن علامتهایی حاکی از برخی داده های فکری نقش می بندد.»(1) لیتره(2) بین دو تعریف تردید نشان می دهد: از طرفی یک تعریف مادی- « اتصال چندین جزوه حاوی صفحات دست نوشته یا چاپ شده»- و از طرف دیگر تعریفی نیمه فکری- «اثری ذهنی، به نظم یا به نثر، با حجم دست کم برابر یک جلد». اگر به واژه «جلد» رجوع کنیم، درخواهیم یافت که منظور از آن« کتاب جلد شده یا دوخته شده» است و این تعریف هم ما را به جایی نمی رساند.
در واقع از کتاب فقط یک تعریف وجود ندارد. هر کشور و دستگاهی تعریف یا تعاریف خاص خود را دارد. در فرانسه فقط وزارت دارایی یک تعریف برای کتاب گمرک و تعریفی دیگر برای کتاب مالیاتها دارد! مجمع عمومی یونسکو در سال 1964 پذیرش یک تعریف آماری جهانی را توصیه کرد:« نشریه غیرادواری حاوی 49صفحه یا بیشتر». مقامات قضایی کانادا، فنلاند و نروژ 49صفحه را پذیرفتند. برای لبنان و افریقای جنوبی تعریفی دیگر لازم آمد. دانمارک 60 صفحه، مجارستان 64، ایرلند و ایتالیا و موناکو 100 صفحه را ملاک قرار دادند! در مقابل بلژیک به 40صفحه، چکسلواکی به 32 و ایسلند به 17صفحه بسنده کردند. هند کوچک ترین جزوه ها را در ردیف کتاب به حساب می آورد! تعریف انگلستان از کتاب تا مدتها تعریفی مالی باقی ماند: کتاب عبارت بود از هر نشریه ای که بهای آن دست کم 6 پنس باشد.(3)
عیب تمام این تعریفها آن است که کتاب را نه ابزار مبادله فرهنگی، بلکه شیئی مادی به حساب می آورند. بسیاری از آنها راهنمای قطارهای راه آهن را نیز کتاب به حساب می آورند و نمایشنامه ای از راسین یا مولیر را که تدریس هم می شود، کتاب محسوب نمی کنند. اما نکته عجیب آنکه برخی از این تعریف ها محتوای کتاب را در نظر می گیرند، اما هیچ یک به مصرف آن توجهی ندارند. در واقع کتاب « دستگاهی برای مطالعه» است و با مطالعه تعریف می شود. ژان پل سارتر در کتاب ادبیات چیست؟ می نویسد:« کوشش توأمان نویسنده و خواننده است که این شیء ملموس و تخیلی را که همان اثر آفریده ذهن است، ایجاد می کند.»
هدف کتاب اعم از دست نویس یا چاپی و یا عکسبرداری شده آن است که امکان تکثیر و حفظ هم زمان گفتار را فراهم می آورد: انتشار یک کتاب صرفاً برای یک شخص هیچ معنایی ندارد. بنابراین به نظر می رسد که تعداد خوانندگان باید در تعریف کتاب گنجانده شود. اما واحد شمارش کتابها، عنوان آنهاست، نه تیراژ آنها. فقط پس از سال 1965 است که در آمار یونسکو برای برخی از کشورها تیراژ کتاب ذکر می شود.
بنابراین باید آماری را که در کشورهای مختلف منتشر می شود با نهایت حزم و احتیاط بررسی کرد. در سالهای 1980 معلوم شد که « غولهای» انتشار کتاب، یعنی کشورهایی که بیش از 20000عنوان در سال به چاپ می رسانند، هفت کشورند:
اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده/ بین 80 تا 90 هزار
آلمان فدرال / بین 50 تا 60 هزار
ژاپن/ بین 40 تا 50 هزار
انگلستان/ بین 30 تا 40 هزار
فرانسه و اسپانیا/ بین 20 تا 30 هزار
باید دانست که 32 کشور توسعه یافته که کمتر از نیمی از افراد بالغ باسواد و کودکان مدرسه رو را در خود جای می دهند و 26درصد جمعیت جهان را دارا هستند، 89درصد کتابهای منتشر شده در جهان را تولید می کنند و 85درصد کاغذ چاپ و تحریر دنیا را مصرف می کنند. عدم تناسب بالا که در سالهای 1970 آشکارا رو به فزونی گرفته بود، در سالهای 1980 به آرامی رو به کاهش می گذارد. در این کاهش، بی شک می توان یکی از تأثیرات سیاست تشویقی یونسکو را که از سال 1965 اعمال می شد، مشاهده کرد.
آماری که از عنوانهای کتاب ارائه می شود، با توجه به واردات( از راه ترجمه) و تکثیر( از راه ترجمه در داخل کشور، مانند اتحاد شوروی) حداکثر می تواند غنا و تنوع حیات فکری یک کشور را نشان دهد و براورد( بسیار تقریبی) تعداد و توان تولیدی نویسندگان آن را ممکن سازد ولی کوچک ترین اطلاعی از نقش مطالعه در زندگی اجتماعی آن کشور ارائه نمی دهد.
برای تحلیل پدیده مطالعه، باید نه فقط تیراژ کتابب بلکه تیراژ مطبوعات را نیز به حساب آورد. تیراژ مطبوعات معمولاً مشخص است اما تیراژ کتاب بسیار دشوارتر به دست می آید. تولید جهانی کتاب در 1980 حدود 9 میلیارد نسخه بوده است.
با وجود این می توان با بررسی میزان مصرف کاغذ در کشورهای مختلف تا حدودی از وضع کتاب باخبر شد. اگر کشورها را برحسب مصرف کاغذ آنها( مصرف سرانه کاغذ روزنامه از یک سو و کاغذ تحریر و کاغذ چاپ کتاب از سوی دیگر) طبقه بندی کنیم، باز همان هفت کشور « بزرگ»را در رأس فهرست کشورها ملاحظه می کنیم اما می بینیم که سوئیس، بلژیک، کشورهای اسکاندیناوی و استرالیا و زلاندنو هم به آنها رسیده اند و اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان به طور قطع اولین مکان را به خود اختصاص داده اند.(4)
یکی از داده های جالب، مقایسه میزان مطالعه کتاب و مطبوعات در میزان کلی مطالعه است. در فرانسه در 1980 از 38کیلوگرم کاغذ چاپ و کاغذ تحریر مصرف شده در سال، برای هر نفر تقریباً 2/3کیلوگرم آن به مصرف صنعت کتاب می رسید. در همین سال مصرف سرانه و سالانه کاغذ روزنامه به 12 کیلو می رسیده است. از نظر تعداد کلمات - با توجه به نوع حروف مصرفی- محتوای مطبوعات 50% بیشتر از کتاب است. حجم مطالب که روزنامه ها برای مطالعه در اختیار خوانندگان فرانسوی می گذارند، ده برابر حجم مطالب کتابهاست. این نسبت برای اغلب کشورهای اروپای غربی درست است( انگلستان 12 تا 13برابر). اما در اتحاد شوروی مطالعه مطبوعات فقط چهار برابر مطالعه کتاب است در حالی که در ایالات متحده نسبت 200 برابر است و اگرچه در این کشور تبلیغات روزافزون جای زیادی را در روزنامه ها اشغال می کند، این آمار جای ممتازی را در مورد خواندن روزنامه و مجله( و نه کتاب) به امریکاییها می دهد.
البته تمام مطالب خواندنی واقعاً خوانده نمی شوند. با توجه به مقدار کاغذی که در بالا بدان اشاره شد، با حذف بی سوادان و کودکان و با توجه به اینکه یک مطلب خواندنی به کار سه یا چهار خواننده می آید، باید پذیرفت که یک نفر فرانسوی به طور متوسط 40000 کلمه در روز چیز می خواند و یک نفر انگلیسی سه برابر فرد فرانسوی!
افزون بر این باید کتابها و نشریات فروش نرفته و صادر شده را هم به حساب آورد. این دو عامل، میزان مطالعه کتاب را پایین می آورند. در واقع دوره ای بودن روزنامه ها و عمر کوتاه آنها انطباق تیراژ را با میزان فروش، ممکن و ضروری می سازد چرا که در غیر این صورت آنها به سرعت « بنجل» می شوند. از سوی دیگر بیشتر کتاب است که صادر می شود. در مورد فرانسه با توجه به صادرات کتاب که به ویژه به کشورهای فرانسوی زبان افریقا زیاد است، می توان گفت که بین 12 تا 15درصد از تولید ملی به دست فرانسویان نمی رسد.
بنابراین کتاب بخشی ناچیز از مطالعات ممکن و بخشی کوچک تر از مطالعات انجام شده را تشکیل می دهد. ولی اگر مفهوم ادبیات را به میان آوریم، خواهیم دید که وضع عوض می شود. مسلم است که ما ادبیات را با هیچ معیار کیفی تعریف نمی کنیم. معیار ما همان چیزی است که گرایش به امور غیرمادی می نامیم. هر اثری که وسیله نباشد بلکه هدفی در خود باشد، ادبیات محسوب می شود. تمام مطالعات غیر کارکردی، یعنی مطالعاتی که پاسخگوی نیاز فرهنگی غیرمادی و پولی هستند، ادبیات به حساب می آیند.
در بین مطالعات تحقق یافته، اکثر آنها کارکردی هستند، به ویژه در مورد مطبوعات که خواننده بیشتر در پی اطلاعات و اسناد است. در مورد کتاب نیز تمام مطالعات به ادبیات مربوط نمی شود.
ادبیات یکی از ده مقوله بزرگ طبقه بندی اعشاری است که ملویل دیویی در 80 سال پیش ابداع کرد و اغلب کشورها نیز در آمارهای خود آن را پذیرفته اند و به کار می گیرند.
0- کلیات
1- فلسفه
2- دین
3- علوم اجتماعی
4- واژه شناسی
5- علوم محض
6-علوم کاربردی
7-هنر و سرگرمی
8- ادبیات
9- تاریخ و جغرافیا
متأسفانه این مقوله ها بسیار نادقیق اند. فرانسه به ویژه تا سال 1963 مقوله 4( واژه شناسی) را نادیده می گرفت و آن را تحت عنوان زبان شناسی در مقوله 8( ادبیات)جای می داد. کشورهای اندکی هستند که هنوز طبقه بندی مفصل تر و دقیق تر پیشنهادی یونسکو در 1964 را به کار می برند.
به همین دلیل آمارهای رسمی ممکن نیست جز اطلاعاتی مبهم و اغلب نادرست ارائه دهند. اگر طبقه بندی اعشاری و آمارگیری بر مبنای عنوان کتاب را مبنا قرار دهیم، «ادبیات» 24 تا 25 درصد از تولید کتاب فرانسه را تشکیل می دهد. این رقم در آلمان کمی پایین تر و در انگلستان اندکی بالاتر است و گرایش بدن دارد که در کشورهای بزرگ تولیدکننده در حدود 23درصد ثابت بماند. در کشورهای تازه استقلال یافته که ضرورتهای تکنیکی بر همه چیز برتری دارند و مجامع نویسندگان بومی هنوز گسترش نیافته اند، این رقم ممکن است به زیر 10 درصد برسد.
از سوی دیگر مطبوعات- و به ویژه مطبوعات هفتگی یا ماهیانه- بخشی متغیر اما غالباً بسیار زیاد از مطالعات غیرکارکردی را که خصلت ادبی دارند، در برمی گیرند: رمانهای پاورقی، داستانها، قصه ها، مقالات، یادداشتها و غیره. بخشی از این مواد در چاپ کتابها دوباره به مصرف می رسد اما حجم تولید ادبی ادواری قابل ملاحظه است و گاهی با حجم کتابها برابری می کند: صرف نظر از دایجست ها، متنهای چاپ شده در مجله هایی از نوع Saturday Evening Post نیاز ادبی میلیونها نفر را در ایالات متحده، پیش از انقلاب کتاب جیبی برآورده کرده اند. بنابراین برای به دست آوردن نظری روشن درباره روابط میان مطالعه و ادبیات نمی توان به طبقه بندیهای صوری یا مواد و مصالح منظم متکی بود. بیشتر ماهیت مبادله بین مؤلف و خواننده است که به ما امکان می دهد ادبیات را از غیر ادبیات جدا کنیم. هم در مطبوعات و هم در کتابها متون بسیاری وجود دارد که با نیت کارکردی نوشته شده اند ولی اغلب از آنها استفاده غیرکارکردی و ادبی به عمل می آید: مثل گزارشها و نقدهای کتاب. به علاوه به آسانی می توان تعدادی از کتابهای فنی، علمی یا فلسفی را نام برد که مؤلفانشان آنها را آشکارا آثار ادبی راستین خوانده اند و خوانندگان نیز این امر را پذیرفته اند. هر نوشته ای که امکان گریز از مشکلات، خیال پردازی و یا تفکر و تأمل و پرورش فرهنگی بی هزینه را فراهم آورد، ممکن است ادبیات تلقی شود: ژ.ک. چسترتون حتی نشان داده است که از دفترچه راهنمای راه آهن نیز استفاده ادبی می شود.(5)!
در مقابل، گاهی از اثر ادبی استفاده های غیرادبی می شود: مصرف ادبیات با مطالعه ادبی تفاوت دارد. می توان کتابی خرید بی آنکه قصد خواندن آن در کار باشد، همان طور که می توان کتابی خواند بی آنکه قصد لذت زیباشناختی و یا بهره وری فرهنگی در کار باشد.
می بینیم که درک پدیده ادبی- صرف نظر از شیوه پرداختن به آن- مسائل روان شناسی فردی و جمعی را مطرح می سازد. یک تعریف دقیق از ادبیات مستلزم آن است که بین نیات خواننده و نویسنده همسویی وجود داشته باشد. تعریف وسیع تر دست کم هماهنگی نیات دو طرف را می طلبد. چنانچه ما این الزامات را از نظر دور بداریم، دیگر نخواهیم توانست در مطالعه چیزی دیگر جز مصرف مکانیکی یک ماده چاپ شده را ببینیم و برای ما غیرممکن خواهد بود که در کتاب چیزی دیگر جز یکی از اشکال این ماده را ببینیم که بی شک مهم ترین شکل آن هم نخواهد بود.
2. راههای دستیابی به پدیده ادبی
بدیهی ترین روش برای فهم یک پدیده در عین حال روانی و جمعی طرح پرسش از تعداد کافی از اشخاصی است که به دقت انتخاب شده باشند. این روش پرسشنامه ای همان روشی است که دکتر کینسی برای مطالعه رفتار جنسی هم میهنان خود به کار گرفت. اگر او می خواست رفتار فرهنگی آنان را نیز با همین روش مطالعه کند، بی تردید با دشواریهای بسیار روبه رو می شد، زیرا به محض آنکه از کسی در مورد مطالعاتش پرسش کنید، امکان دریافت پاسخی که هم روشن باشد و هم صادقانه بی نهایت کم خواهد بود. در حالی که در میان نهادن ویژگیهای جنسی با پرسشگر ممکن است به نوعی خودنمایی نهفته میدان دهد، ابراز سلیقه های ادبی(یا ضد ادبی) که موجب تغییر و چه بسا تنزل جایگاه طبقاتی انسان در محیط اجتماعی می شود- اعم از اینکه این سلیقه ها بسیار خام و مبتذل یا بسیار پرورده و متعالی باشند- جز رنج و زحمت در پی ندارد: اغلب اشخاص به دشواری بسیار می توانند حتی پیش خود نیز از سلیقه های ادبی شان سخن بگویند.کافی است که نتایج مشاهده مستقیم و منظم رفتار فرهنگی یک شخص را با گفته های او- حتی اگر صمیمانه بر زبان آورده شده باشد- مقایسه کنیم تا دریابیم که استفاده علمی از اطلاعاتی که اشخاص درباره خودشان به ما می دهند تا چه حد دشوار است. کسی که کتابهای استاندال و آندره مالرو را به عنوان مطالعه روزمره خود ذکر می کند و در ضمن می گوید که گهگاه برای رفع خستگی یکی دو رمان پلیسی هم می خواند اصلاً به ما نمی گوید وقتی را که برای مطالعه آثار پلیسی صرف می کند در واقع چندین برابر زمانی است که به مطالعه « کتابهای بالینی» خود اختصاص می دهد. اگر کسی بگوید روزنامه می خواند، دقایقی را که به مرور کارتن اختصاص می دهد به حساب نمی آورد در حالی که مجموع این دقیقه ها روی هم رفته زمانی قابل ملاحظه است. علاوه بر این مطالعاتی که در اتاقهای انتظار یا در کتابخانه کوچک کودکانمان صورت می گیرند، به حساب نمی آیند: کدام پژوهشگر هرگز خواهد توانست با پرسشنامه سهم عظیم کتابهایی مانند کدو قلقله زن یا مجموعه های تن تن را در مجموع مطالعات یک فرانسوی بالغ و با سواد تعیین کند؟
اما ارزیابی مطالعات اشخاص بر اساس اسناد و مدارک تاریخی تا حدی آسان تر است. شرم و حیای اسناد کمتر از گفته های مستقیم افراد است. مجموعه ای از اطلاعات مبتنی بر خاطرات، مکاتبات، متن گفت و گوها، اشارات و فهرستهای کتابخانه های خصوصی امکان دستیابی نسبتاً دقیق به مجموع مطالعات یک شخص معین را فراهم می آورد- البته به شرطی که او به یک محیط اجتماعی نسبتاً « ممتاز» تعلق داشته باشد. در واقع تقریباً هیچ وسیله ای در دست نیست تا اهمیت مطالب بی شماری را در رفتار فرهنگی توده ها ارزیابی کنیم که از هنگام پیدایش چاپ به دست بساطیها و دست فروشها توزیع شده اند. شارل نیزار محتوای این مطالب را در قرن نوزدهم در کتاب خود به نام تاریخ کتابهای مردمی یا ادبیات بساطی بررسی کرده است.(6)
در اینجا زمینه ای بسیار وسیع برای پژوهش وجود دارد که مورخ ادبی نمی تواند آن را نادیده بگیرد، همان عرصه ای که گاهی «خرده ادبیات»، گاهی «زیر- ادبیات» و گاهی «ادبیات حاشیه ای» نامیده می شود.(7) بین این منطقه که تا چندی پیش در کتابهای تاریخ ادبیات به دست فراموشی سپرده شده بود و عرصه آثار «والا»، در سطح درون مایه ها، اندیشه ها و صورتها، مبادله ای مدام در کار است. حتی گاهی پیش می آید که اثری از یک بخش به بخش دیگر گذر می کند. در واقع همان گونه که بعداً خواهیم دید تعلق به دنیای ادبیات یا خرده- ادبیات نه با خصوصیات انتزاعی نویسنده، اثر یا خواننده بلکه با نوعی مبادله معین می شود. به همین سبب است که فاصله میان آنچه خوانده می شود و آنچه باید خوانده شود- فاصله ای که بارها در طی قرنها مشاهده شده است- همیشه برای رده باسوادها مایه شرم و رسوایی بوده است، برای همان رده ای که باید در برابر مورخ گواهی بدهد و جامعه شناس نیز خود به آن تعلق دارد.
حال اگر اظهارات خوانندگان را کنار بگذاریم و از نویسندگان پرسش کنیم، چه بسا باز هم بیشتر سرخورده شویم. چرا که عمل آفرینش ادبی عملی شخصی و آزاد است و نوعی فاصله گیری از مقتضیات اجتماعی را الزام آور می سازد. به عبارت دیگر اگر نویسنده مجبور باشد که در مقام انسان و در مقام هنرمند، زبان حال خوانندگان خود بشود و با آنان احساس همدردی و همراهی کند این خطر وجود دارد که به توقعاتی که از او دارند بیش از حد توجه کند. عمل آفرینش ادبی را با حرکت غریقی که بطری حاوی پیام خود را به دریا پرتاب می کند، مقایسه کرده اند: ولی این مقایسه تا آنجا درست است که غریق، فرد ناجی را که برایش پیام می فرستد، ناجی خود بداند ولی نداند که جریان آب پیام او را به سوی کدام ساحل ناشناخته خواهد برد.
گواهی واسطه های کتاب ممکن است از ارزشی بیشتر برخوردار باشد زیرا که ناشران، کتاب فروشان و کتاب داران نبض مکانیسم مبادلات را در دست دارند. متأسفانه برای دو گروه اول، رازداری حرفه ای عاملی بسیار مؤثر برای پنهانکاری است و تازه اگر ناشران و کتاب فروشان حاضر می شدند اطلاعات لازم را در اختیار ما بگذارند اغلب از عهده این کار برنمی آمدند زیرا که ابزارهای مادی لازم برای شناخت اهمیت دقیق نقش خود را در اختیار نداشتند. برای بیشتر آنان دفتر کار یا مغازه در حکم مقرهای فرماندهی محصوری است که از آنجا چشم بسته بر نویسندگان و خوانندگان تأثیر می گذارند آن هم تأثیری واقعی و تعیین کننده!
وضعیت کتاب داران تا حدی متفاوت است چرا که آنان معمولاً می توانند درباره رفتار خوانندگان کتابخانه هایشان مستقیماً نظر بدهند. عیب کار در این است که نظر آنان فقط بخشی نسبتاً محدود و خاص از خوانندگان یعنی مراجعان به کتابخانه ها را در برمی گیرد. با وجود این نباید از این امکان هر چند کوچک غافل ماند چون تنها دری است که رسوخ بی مانع به واقعیت مصرف ادبی را ممکن می سازد. بررسی وضعیت کتابخانه کارخانه ها نیز یگانه راه جدی برای تحلیل مسئله مطالعه در محیطهای کارگری است.
پس می توان نتیجه گرفت که باید از طریق بررسی منظم داده های عینی و به دور از پیش داوری پدیده ادبی را شناخت.
در میان داده های عینی، نخستین داده هایی که مورد استفاده قرار می گیرند داده های آماری هستند.
آمار در زمینه صنعت و تجارت کتاب، هر قدر هم کمیاب و ناقص باشد، می تواند همراه با دیگر داده ها اطلاعاتی مفید و قابل استفاده به دست دهد. آمار کتاب شناختی که به ویژه براساس نسخه های اجباری ارسال شده به کتابخانه ملی ارائه می شود، از سال 1960 تاکنون همواره رو به رشد بوده است، اما به دست آوردن اطلاعات مطمئن از مدیران بنگاههای انتشاراتی در مورد تیراژ و فروش کتابها دشوار است. با وجود این کاربرد پرسشنامه های تحقیقاتی افزایش یافته و با اینکه تمام آنها از ارزشی یکسان برخوردار نیستند اما وضع بازار کتاب را تا حدی روشن می کنند. در مورد مطالعه، کتاب داران بیش از پیش قادرند اطلاعاتی دقیق در مورد مراجعان کتابخانه ها ارائه کنند. استفاده از کامپیوتر در کتابخانه ها نیز به ویژه به ما امکان داده تا از پدیده مطالعه در محیطهای اجتماعی متفاوت آگاهی بیشتر به دست آوریم.
تا آنجا که میسر باشد می توان از آمارهای تاریخی بر مبنای فهرست آثار یا نویسندگان برای روشن کردن تحولات متفاوت استفاده کرد. در صفحات بعد کاربرد یک نمونه گیری از 937 نویسنده فرانسوی که بین سالهای 1490 و 1900متولد شده اند آمده است.(8)
داده های آماری امکان مشخص ساختن وجوه عمده پدیده ادبی را فراهم می آورند. پس باید این وجوه را به یاری نوع دیگری از داده های عینی تفسیر کرد که حاصل بررسی ساختارهای اجتماعی هستند، همان ساختارهایی که پدیده ادبی و عوامل فنی مشروط کننده آن را در برمی گیرند. این وسایل فنی عبارت اند از: نظامهای سیاسی، نهادهای فرهنگی، طبقات، اقشار و گروههای اجتماعی، مشاغل، سازماندهی اوقات فراغت، میزان بی سوادی، پایگاه اقتصادی و قانونی نویسنده، کتاب فروشی و ناشر، مسائل زبان شناختی، تاریخ کتاب و غیره.
و سرانجام می توان براساس روشهای ادبیات عمومی یا ادبیات تطبیقی به بررسی موارد معین یاری رساند: امکان فروش یک اثر، سیر تحول یک سبک یا نوع ادبی، پرداخت یک درون مایه، تاریخچه یک اسطوره، تعریف یک محیط و غیره. در این صورت داده های ذهنی ارزش واقعی خود را پیدا می کنند و پژوهشگر به یاری پرسشنامه، مصاحبه ها، اظهارات شفاهی یا کتبی و با استفاده از اطلاعاتی که «تاریخچه های موارد مشابه» در اختیار وی می گذارند می تواند به پدیده هایی که خود به صورت عینی مشاهده می کند، تمام معنای آنها را بدهد.
اما به ویژه علوم مربوط به اطلاعات و ارتباطات هستند که از سالهای 70، امکان تدوین و بیان فرضیه های پژوهش تجربی را فراهم آورده اند. هم اکنون اگر نه یک علم کاملاً قوام یافته، دست کم عرصه ای علمی وجود دارد که کتاب شناسی نام گرفته است. به ویژه می توان از دستاوردهای مهم مجله Schema و Schematisation زیر نظر پروفسور روبر استیوال نام برد.
بالاخره باید اضافه کرد که از سالهای 70 نیز گروههای تحقیقی توجهی خاص به کتاب، مطالعه و ادبیات کودکان و جوانان ابراز داشته اند. به ویژه در بوردو یک گروه تحقیقاتی در «مرکز جامعه شناسی پدیده های ادبی» کار در این زمینه را زیرنظر دنیز اسکارپیت آغاز کرده است.
پی نوشت ها :
1.این تعریف را که از پُل اُتله است، اریک دو گرولیه در اثری به نام تاریخ کتاب در مجموعه « چه می دانم؟»(Que sais-je?)(شماره 620) نقل کرده است.
2. امیل لیتره (1801-1881) واژه شناس فرانسوی، شاگرد مثبت گرا و مستقل اگوست کنت بود. کار عظیم او «کتاب لغت زبان فرانسه» نام خود او را گرفت و موجب شهرت وی گردید.(م)
3. D`apres R.E.Barker,Book for all,p.17.
4.D`apres1` Annuaire statistique de I`U.N.E.S.C.O., ed 1980.
5. در فصل اول کتاب The Man who was Thursday.
6.علاوه بر این به آثار زیر مراجعه شود:
P.Brochon,Le Livre de colportage en France depuis le xvi siecle(Paris,1954)J.P.Seguin,Nouvelles a sensations et canards du xix siecle(Paris,1959).
7.ادبیات و خرده ادبیات عنوان شماره دهم بولتن سمینار ادبیات عمومی شهر بوردو(63-62-1961) است. آ.تریو(A.Therive) اصطلاح «زیر- ادبیات» را در یکی از کتابهای خود به کار برده است:La foire litteraire(Paris,1963). سرانجام جلد سوم تاریخ ادبیات دانشنامه پلئیاد چندین فصل را به « ادبیات حاشیه ای»(ادبیات بساطی، رمانهای عامیانه و غیره) اختصاص داده است. ششمین کنگره انجمن فرانسوی ادبیات تطبیقی( شهر رن، 1963) به ویژه به بررسی این مسئله پرداخته است. در همین کنگره ما نیز مقاله ای را با عنوان آیا در ادبیات درجه وجود دارد؟ قرائت کرده ایم.
8.کلیه پژوهشهای آماری که در این مقاله از آنها استفاده شده با کمک بخش «خدمات فنی مؤسسه ملی آمار بوردو» استخراج شده است.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}